محل تبلیغات شما
از تو می‌ترسم! از ناتوانایی‌های خودم و پدرت می‌ترسم! از فردایی که در آن نفس خواهی کشید. از جملاتی که همان فرداها، در اتاقت که دوس داری درِ آن همیشه بسته باشد،  به من خواهی گفت. مثل: مامان من گوشی می‌خوام، مامان الان دیگه همه آرایش می‌کنن، دوستام بهم می‌گن عقب افتاده! مامان من عاشق شدم! مامان تو چه می‌دونی عشق یعنی چی! و خیلی‌هایِ دیگر که نگفتنش، آرام بخش‌تر است از گفتنش.

و من چگونه نترسم از آینده‌ای که نمی‌دانم، با وجود تمام تلاش‌های من، تو چادرت را با دنیا هم عوض نخواهی کرد؟ از آینده‌ای که نمی‌دانم، با وجود تمام توضیحات من، تو خدایت را بهترین دوستت انتخاب می‌کنی یا الهام و پریناز و چه بسا امید و ساسان را! چگونه بگویم نگرانت هستم! به خاطر تربیت تو درس خواندم و من از تو می‌ترسم!

تو حالا نیستی اما این ترس‌هایِ دختری 19 ساله است که شاید خیلی‌ها بگویند، خودش هنوز بچه است! اما فرزندم، دل مشغولیِ من تویی، ترسم از تربیت وآینده توست. هیچگاه درک نکردم بچه‌هایی را که گم می‌شوند. مادرانی که گم‌شان می‌کنند و غیر قابل درک‌تر از همه برایم، بچه‌هایی که سرِ راه عمداً جا گذاشته می‌شوند.

سخت است اما همه می‌گویند خود خواهم! آری، من خودخواهم که نمی‌خواهم تو را از بهشتی که در آن هستی بیرون بیاورم. من خود خواهم که نمی‌خواهم تو را بدبخت کنم، به دنیایی کثیف وارد کنم! می‌ترسم از فرداهایی که خود را برای آمدن به این دنیا لعنت کنی، از فرداهایی که به دوستانت بگویی روزی هزار بار آرزویِ مرگ می‌کنی.

آمدنِ خودم به دست خودم نبود اما آمدنِ تو به دست من است! آری؛ من خودخواهم که شاید نیآورمَت!

 

پ.ن: نوشته شده در 26.9.92

خونه دل جای شماست

وقتی دلم میگیره از دنیا، با من مدارا کردنت صُلحه

صحبتی با کودک نداشته ام

تو ,مامان ,می‌ترسم ,می‌کنی ,وجود ,بچه‌هایی ,می‌ترسم از ,خودخواهم که ,من، تو ,من خودخواهم ,که نمی‌خواهم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها